تنها سکوتت نصیب من شد...

حرف هایت نصیب دیگری شد و
سکوتت نصیب من...
"مع"
حرف هایت نصیب دیگری شد و
سکوتت نصیب من...
"مع"
وقتی ظاهرت کاکتوس باشد
هیچ بنی بشری جرأت شوخی
با تو را نخواهد داشت!
ظاهر کاکتوسی بهتر است
از باطن کاکتوسی!
--------------------------------------
پ. ن: برگ گل رُز نرم تر از قلب کاکتوس ها نیست...
لایمکن الفرار
از زخم زبان تو!
پ.ن:
خواست مرحم باشد
بیشتر نیشم زدم!
دیشب بعد از همایشی که با حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار شد کنار حسینی ایستادم ، دست روی شانه اش گذاشتم و خیلی ساده سوال کردم: آقای وزیر نظر شما راجع به فیلم جیرانی و اعتراضات نسبت به این فیلم چیست؟ ، جوابی که وزیر داد بسیار برایم قابل تأمل بود ، شاید راحت ترین جواب بود ، شاید راحت ترین نوع موضع گیری بود ، وتنها جوابی که من گرفتم خنده ی جناب وزیر بود!
(متن کامل در ادامه مطلب...)
نگاهت را حفظ کن
تا
دلت را حفظ کرده باشی...
پ.ن: گاهی یک نگاه ساده / یک عمر زحمت را بر باد می دهد.
(متن کامل در ادامه مطلب)
همین که
"تو"
خطابم می کند
جای شکر دارد!
محبت های آسمان را نداشت
همه جا را آب گرفت!
پ.ن:
تو ظرفیت محبت هایم را نداشتی
گناه من چه بود؟!
تو نمک پاشیدی!
پ.ن:
گفتی دلسرد شدم
گفتم درمان؟
گفتی شاید صبر...
باشد صبر می کنم
ولی اگر سرآمد؟
آن وقت چه کنم؟
مع...!
در میزان اشک هایت ببین!
این روزها برای چشم هایم
نماز باران می خوانم
تا پای روضه ها بارانی شوند...
مثل آسمان شهر
آسمان دل من هم
بی سابقه می بارید...
سینه زنی
دل سخت شده را
شخم می زند...
درخت هم برای حسین
خون گریه می کند
تا روز عاشورا در کربلا
با چشمان خودش دید
چطور رگه های خون
از تنه ی درخت سرازیر شده اند
پ.ن:
دیشب به دیدن زائر کربلا رفته بودم
از زائرین کربلا گرفتم...
و حلق آویز شدنشان را
تماشا می کنم
خدایانی که توحید را
در دلم دار زدند
تا خود یگانه باشند
کدام کار نکرده را
انجام خواهی داد؟
گفتم:
مشورت در هر کار و هر رابطه!
بیا به مجلس روضه...
وقتی مداح صدا می زند ، آقایت کیست؟
و من فریاد می زنم: حســــــــــــــــــــــــــین/.
اگر زینب در برابر
این همه غم نمی ایستاد/.
وقتی آسمان برای تو
سینه چاک کرد
عباس
تا هرچه غیر توست
از دل بیافتد
یک سال انتظار به پایان رسید ، یک سال انتظار برای فصل بهار ، فصل بهار دل ها ، فصلی که حرارت عشقش دل های منجمد شده در گناه را آب می کند ، فصلی که باران اشک در آن رنگ گناه را از چشم ها می شوید ، فصلی که نغمه هایش هرعاشقی را به تب و تاب می اندازد و این فصل همان فصلی ست که منادی در آغازش چنین ندا می دهد: یا اَهلَ العالَم، قُتلَ الحُسین بكَربلا، عَطشانا ، آری یکسال انتظار به پایان رسید و فصل محرم آمد ، فصل حزن و اندوه ، فصل کتیبه و پرچم ، فصل بیرق و علم ، فصل روضه و اشعار محتشم ، باز این چه شورش است و که در خلق عالم است ، باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است ، محرم حکم مسلم بن عقیل را دارد ، آری محرم سفیر حسین است تا بیعت عاشقان را برای حسین جمع کند ، یار برای حسین جمع کند ، هرکس که از قافله ی حسین جا بماند قطعا جایش کربلا نیست ، پس بیا ما هم اشک هایمان را در کف دست بگیریم تا در این فصل عاشقی به جمع عاشقان حسین بپیوندیم ، شاید حسین خریدار ما شود و در کربلا ما را به مقصد برساند.
حالا که من می نویسم یک شب از محرم گذشته بیا تا فرصت باقی ست خودمان را در سیاهی عزای حسین غرق کنیم که حکمت این سیاهی ها هم همین است که امثال ما روسیاه ها خودشان را در این سیاهی غرق کنند ، هنوز دیر نشده ، لباس مشکی ات را به تن کن ، خودت را به روضه ی ارباب برسان و به خیل عاشقان سیدالشهدا بپیوند ، که امروز اگر زنده ایم به برکت همین فصل محرم است که هرسال غبار گناه را از دیار ما می برد و این مکتب حسین است که خون تازه در رگ های این مرز و بوم تزریق می کند ، سال هاست خاک این کشور مثل مردمانش مدیون سیدالشهداست.
از وقتی که
منت رابطه ات را
روی سرم گذاشتی!
اشک در محاصره ی لشکر گناه
روضه خوان ، این دوتا مشک
تو ساقی من باش...
آتش کوره می خواهد
بعضی مثل من هم
برای آدم شدن
آتش جهنم!
بازار دوستی را
بدجور کساد کرده!
قانع نباش به چیزی که هستی
که این قانع بودن
زمینه ی تکثیر تکرارهاست...