شیشه ی عطر

دلمان را به مستحبات خوش کرده ایم

غافل از آن که:

خالی کردن شیشه ی عطر در لجن زار

فقط برای لحظه ای بوی تعفن را از بین می برد!

ظرفیت

بعضی ظرفیت غصه های خودشان را هم ندارند

چه برسد به این که پای غصه های دیگران هم بنشینند!

آغوش روضه

اضطراب هایم را نابود می کند

آغوش گرم روضه ها...

پروژه ی دوستی

پروژه ی دوستی ما

به دلیل کاهش محبت در عمل

بیشتر از کلنگ زنی در حرف پیش نرفت!

فرق تو با مابقی!

فرق تو با مابقی دوستانم این است که:

"من" انتخاب "تو" هستم و

"تو" انتخاب "من"!

بدون شرح



پایان شیرین

همیشه سختی ها

پیام آور پایانی شیرین اند

سوءظن

سوءظن

مثل موریانه ای

ایمان آدم را خواهد خورد

محبت برای خدا

محبت هایمان را بی حساب

نذر این و آن کردیم

غافل از آنکه:

شهد گلی عسل خواهد شد

که به کندو برسد!

شیرینی نتیجه ها

شیرینی نتیجه ها مال کسی ست

که رنج سختی ها را به جان خریده باشد

زندان هوس

در زندان هوس

به ملاقات تو آمده بودم

که مرا هم ، هم بند خود کردی!

پ.ن:

شما را به خدا قسم می دهم با آدم هایی که پایشان در مرداب هوس ها گیر است لحظه ای همنشین نشوید!

حتی به اندازه ی یک سلام و علیک!

ذهن خوش بین

آنقدر تصاویر بد به خورد ذهنش داد

که داشتن ذهنی "خوش بین" آرزوی ش شد!

جبهه ی پایداری کاممان را تلخ کرد!

جبهه ی پایداری

این حماسه ی شیرین را

به کام کسانی که به رهبر و انقلاب رای داده بودند

تلخ کرد!

پ.ن:

کمال تشکر را دارم از آقایان با بصیرت! / از آقایانی که خودشان دم می زدند از این که فتنه ای بزرگ در راه است و اما خود به این اختلاف و فتنه دامن زدند / بیزارم از کسانی که به انقلاب ضربه می زنند!

* جبهه ی پایداری دیگر ناپایدار شد با این فتنه ها!

خالق هدایت کننده

الَّذِي خَلَقَنِي فهُوَ يَهْدِينِ  شعراء 78
" او كسى است كه مرا آفريد، و هم او مرا هدايت میكند "

اشک نفرت

این روزها

اشک نفرت از

دانه های تسبیحم جاری ست...

پ.ن:

عشق هایم را دانه دانه در نخ پشیمانی گذاشتم تا تسبیحی شود برای نفرین هایم...

تنها کاری که یک عکاس برای تشکر انجام می داد!

روز رأی گیری و

من به عنوان یک عکاس

تنها کارم برای تشکر از حضور مردم

یک لبخند بود و صدای شاتر دوربینــــــــم

که البته این دو هم بی پاسخ نمی ماند

یکی با گریه شوق و یکی با لبخند جوابم را می داد


عکس نوشت:
بعضی لبخندها غم را از دل آدم می برند
بخصوص لبخندی که از ته دل باشد
وقتی صادقانه لبخند زدم
صادقانه  پاسخم را داد و بعد فرار کرد!
این هم عکسی ست که در همان یک لحظه ثبت شد!

خود سوزی!

گاهی آتش دلسوزی ها

خودت را خواهد سوزانـــد!

دیوار کوتاه

دیوار کوتاه من را

لبه ی پرتگاه ساخته اند

حالا خود دانند آن هایی که

کوتاه تر از من دیواری پیدا نکرده اند!

پ.ن:

این روزها گوشه گیری را ترجیح می دهم

تا وسط گود بودن و تحمل محبت های! دوستان!

آدم فروشی

" آدم فروشی "

پررونق ترین شغل دنیاست!

پ.ن:

* تو هم به درد بیگانه ها دچار شده ای ، توهم ساده و ارزان فروختی مرا ، مثل دیگران... (همیشه از این حرف بدت می آمد) مثل دیگران... نه؟!

اعتماد

کسی را که زود اعتماد می کند و

زود بی اعتماد می شود

"رفیـــــــــــق" نگویید!

پ.ن:

نه اعتماد صد در صدی باید داشت و نه بی اعتمادی کاذب / این دو مثل موریانه رابطه را از بین می برند

تحریم

کار برای خدا

گناهان را تحریم می کند

و گناهان

کار برای خدا را...

پ.ن:

* شرایط این روزهایم بحرانی ست... تحریم پشت تحریم...

برای او: ناچار باید درد را در خود بریزی / بغضی اگر راه صدایت را بگیرد!

دل عاشق


دل عاشق را رها کنی

جایی جزء سر کوی معشوق

نخواهد رفت!

پ.ن:

1. دلم هوای مشهدالرضا دارد.

2. امروز بی هدف سوار ماشین شدم / بعد از چند دقیقه ای رانندگی خودم را میان کوچه ای دیدم که انتهایش بیابان بود... کاش می شد باماشین دل به بیابان زد اما بیابان پای برهنه می خواهد...

3. قول داده بود که فقط سه روز...

دیدن تو

دکتر برای درمان دلتنگی ام

تجویز کرد:

روزی یکبار دیدن تو را...

پ.ن:

* قبل ترها گفته بودی: (اگر سه روز از تو خبری نشد خودم را به تو می رسانم)... این روزها چقدر بدقول شده ای!

* این روزها بیشتر دوست دارم بزنم به جاده ی فولاد تا اول جاده ی ماهشهر یک نفس برانم یا شاید هم سری به آب های اطراف خرمشهر زدم و شایدتر هم بروم یکجای دور... این روزها دور بودن را دوست دارم

مأمور اطلاعات خدا!

مأمور اطلاعاتی خدا را

"سایه"  گویند!

پ.ن:

*کسی که همیشه با ماست / شاید یکی از شاهدانی که روز قیامت علیه ما شهادت می دهد همین " سایه " باشد!

آیینه های دروغگو

خودش را همیشه برحق می دید

و کارش را درست ،

اشکال از او نبود...

آیینه های شهر دروغگو شده بودند!

پ.ن:

اثر آن ضربه ی سیلی مرا هزار تکه کرد ، طاقت راست گویی یک آیینه را نداشتی ، من غبارآلود بودنم را پذیرفتم اما جای اینکه با اشک هایت مرا بشویی... اول خط گفتم... اثر آن ضربه ی سیلی مرا هزار تکه کرد ، هزار تکه ی غبارآلود!

پله

چقدر در حق این پله ها بی وفایی شد

از وقتی دلبسته یک آسانسر شدیم!

گاهی باید بچه شد!

برای شنیدن حرف دلش

بالای این سازه ی فلزی پارک چوبی*

آن قدر خودم را بچه کردم

که از طناب ها بالا کشیدم!

پ.ن:

این خاطره هم تلخ است هم شیرین!

* پارک چوبی: پارکی واقع در منطقه ی ساحلی کیانپارس شهر اهواز

کنترل فکر

فکرت را کنترل کن

تا عمل ت را کنترل کرده باشی

موسیقی من

دست من

در تار موی تو...

خواست عشق را بنوازد

که...

دل هیئتی ام پرسید

مو با این ظریفی

وقتی به آتش برسد چه می شود؟!

پ.ن:

* دلم برای بند اول تنگ شده

* این ها به ما نمی آید... می آید... نمی آید... آمد... خواهد آمد... آمده بود... نیامده... و...

اصلا به قول او: یه روز خوب می آد!

مع

قساوت قلب

امام علی(علیه‌السلام) می‏‌فرماید:
 
«ما جفّتِ الدموع إلاّ لقسوةِ القلوب و ما قست القلوب إلاّ لکثرة الذنوب»
 
"چشم‌ها گرفتار خشکی نمی‏‌شوند، مگر در اثر قساوت قلب، و قلب گرفتار قساوت نمی‏‌شود، مگر با زیادی گناه"
 
وسائل الشیعه، ج 16، ص 45