شیشه ی عطر
غافل از آن که:
خالی کردن شیشه ی عطر در لجن زار
فقط برای لحظه ای بوی تعفن را از بین می برد!
غافل از آن که:
خالی کردن شیشه ی عطر در لجن زار
فقط برای لحظه ای بوی تعفن را از بین می برد!
چه برسد به این که پای غصه های دیگران هم بنشینند!
آغوش گرم روضه ها...
به دلیل کاهش محبت در عمل
بیشتر از کلنگ زنی در حرف پیش نرفت!
"من" انتخاب "تو" هستم و
"تو" انتخاب "من"!
پیام آور پایانی شیرین اند
مثل موریانه ای
ایمان آدم را خواهد خورد
نذر این و آن کردیم
غافل از آنکه:
شهد گلی عسل خواهد شد
که به کندو برسد!
که رنج سختی ها را به جان خریده باشد
به ملاقات تو آمده بودم
که مرا هم ، هم بند خود کردی!
پ.ن:
شما را به خدا قسم می دهم با آدم هایی که پایشان در مرداب هوس ها گیر است لحظه ای همنشین نشوید!
حتی به اندازه ی یک سلام و علیک!
که داشتن ذهنی "خوش بین" آرزوی ش شد!
این حماسه ی شیرین را
به کام کسانی که به رهبر و انقلاب رای داده بودند
تلخ کرد!
پ.ن:
کمال تشکر را دارم از آقایان با بصیرت! / از آقایانی که خودشان دم می زدند از این که فتنه ای بزرگ در راه است و اما خود به این اختلاف و فتنه دامن زدند / بیزارم از کسانی که به انقلاب ضربه می زنند!
* جبهه ی پایداری دیگر ناپایدار شد با این فتنه ها!
این روزها
اشک نفرت از
دانه های تسبیحم جاری ست...
پ.ن:
عشق هایم را دانه دانه در نخ پشیمانی گذاشتم تا تسبیحی شود برای نفرین هایم...
من به عنوان یک عکاس
تنها کارم برای تشکر از حضور مردم
یک لبخند بود و صدای شاتر دوربینــــــــم
که البته این دو هم بی پاسخ نمی ماند
یکی با گریه شوق و یکی با لبخند جوابم را می داد
خودت را خواهد سوزانـــد!
لبه ی پرتگاه ساخته اند
حالا خود دانند آن هایی که
کوتاه تر از من دیواری پیدا نکرده اند!
پ.ن:
این روزها گوشه گیری را ترجیح می دهم
تا وسط گود بودن و تحمل محبت های! دوستان!
پررونق ترین شغل دنیاست!
پ.ن:
* تو هم به درد بیگانه ها دچار شده ای ، توهم ساده و ارزان فروختی مرا ، مثل دیگران... (همیشه از این حرف بدت می آمد) مثل دیگران... نه؟!
زود بی اعتماد می شود
"رفیـــــــــــق" نگویید!
پ.ن:
نه اعتماد صد در صدی باید داشت و نه بی اعتمادی کاذب / این دو مثل موریانه رابطه را از بین می برند
گناهان را تحریم می کند
و گناهان
کار برای خدا را...
پ.ن:
* شرایط این روزهایم بحرانی ست... تحریم پشت تحریم...
برای او: ناچار باید درد را در خود بریزی / بغضی اگر راه صدایت را بگیرد!
دل عاشق را رها کنی
جایی جزء سر کوی معشوق
نخواهد رفت!
پ.ن:
1. دلم هوای مشهدالرضا دارد.
2. امروز بی هدف سوار ماشین شدم / بعد از چند دقیقه ای رانندگی خودم را میان کوچه ای دیدم که انتهایش بیابان بود... کاش می شد باماشین دل به بیابان زد اما بیابان پای برهنه می خواهد...
3. قول داده بود که فقط سه روز...
تجویز کرد:
روزی یکبار دیدن تو را...
پ.ن:
* قبل ترها گفته بودی: (اگر سه روز از تو خبری نشد خودم را به تو می رسانم)... این روزها چقدر بدقول شده ای!
* این روزها بیشتر دوست دارم بزنم به جاده ی فولاد تا اول جاده ی ماهشهر یک نفس برانم یا شاید هم سری به آب های اطراف خرمشهر زدم و شایدتر هم بروم یکجای دور... این روزها دور بودن را دوست دارم
مأمور اطلاعاتی خدا را
"سایه" گویند!
پ.ن:
*کسی که همیشه با ماست / شاید یکی از شاهدانی که روز قیامت علیه ما شهادت می دهد همین " سایه " باشد!
خودش را همیشه برحق می دید
و کارش را درست ،
اشکال از او نبود...
آیینه های شهر دروغگو شده بودند!
پ.ن:
اثر آن ضربه ی سیلی مرا هزار تکه کرد ، طاقت راست گویی یک آیینه را نداشتی ، من غبارآلود بودنم را پذیرفتم اما جای اینکه با اشک هایت مرا بشویی... اول خط گفتم... اثر آن ضربه ی سیلی مرا هزار تکه کرد ، هزار تکه ی غبارآلود!
چقدر در حق این پله ها بی وفایی شد
از وقتی دلبسته یک آسانسر شدیم!
برای شنیدن حرف دلش
بالای این سازه ی فلزی پارک چوبی*
آن قدر خودم را بچه کردم
که از طناب ها بالا کشیدم!
پ.ن:
این خاطره هم تلخ است هم شیرین!
* پارک چوبی: پارکی واقع در منطقه ی ساحلی کیانپارس شهر اهواز
تا عمل ت را کنترل کرده باشی
در تار موی تو...
خواست عشق را بنوازد
که...
دل هیئتی ام پرسید
مو با این ظریفی
وقتی به آتش برسد چه می شود؟!
پ.ن:
* دلم برای بند اول تنگ شده
* این ها به ما نمی آید... می آید... نمی آید... آمد... خواهد آمد... آمده بود... نیامده... و...
اصلا به قول او: یه روز خوب می آد!
مع