سیاسی نوشت های آشفته!

من هم یک احساس همرنگی با دولت تدبیر پیدا کردم وقتی که صفحه مانیتور را سیاه دیدم ، سیاه از نقدهایی که از اظهار نظرهای مسئولین فعلی می گفت ، با خودم گفتم که چه فایده از این حرف های سیاه؟ ، باید برای مردم مثل خودشان صحبت کرد ، مثل چهارسال پیش که همه یکرنگ و یک حرف بودند و همه حرف هم را می فهمیدند ، مردم حرف دولت را و دولت حرف مردم را ، البته کاری ندارم که الان بر خلاف قبل رئیس مجلس و رئیس دولت حرف هم رو خوب می فهمند اما مردم و دولت نه!

اگر بخواهم مثل چهار سال پیش بنویسم اینطور می شود:

* یک عده ای این روزها که خیلی ظریف هستند ، مردم را مثل خودشان ظریف پنداشتند و اظهار کرده اند که با یک موشک آمریکا می شکنند ، خوب آقای شکننده شما بجای مردمی که 16 سال مقاومت کردند (8سال دفاع مقدس + 8 سال مقاومت مقدس در برابر تحریم های شدید علیه ایران در دولت احمدی نژاد) اظهارات ظریف بیان نکنید که مردم ایران نظرشان را خیلی محکم گفته اند که آمریکا هیچ غلطی نمی کند!

* اون آقایی هم که گفته است ، یک لبو فروش از مذاکرات چه می فهمد باید بداند که اگر الان رخت مسئولیتی در تن دارد از صدقه سر رأی همین لبو فروش هاست! ، یک لبو فروش ما یا یک راننده تاکسی ما وقتش که برسد میشوند یک مسئول تدارکات و یک مسئول ترابری در جنگ ایران با اسرائیل!

* روزنامه ها و رسانه هایی هم که این روزها طعم آزادی را چشیده اند و غیرمنصفانه عده ای را بالا می برند و عده ای را به زیر می کشند باید بدانند که قربانی این موج سواری ها روی این دریای متلاطم کسی جزء شما نخواهید بود ، اینجا صداقت و حق گویی ملاک است نه پاچه خواری و چرب زبانی!

* بنده یک احساسی دارم و این که عده ای که دور این دولت را گرفته اند ، و حتی تر عده ای که الان به مسئولیتی رسیده اند ، تشنه قدرت هستند نه خدمت ، چون هرچه قدر جلوتر می رویم فاصله ها بیشتر می شوند و مسئولین برای خودشان مرزهایی تعیین می کنند که بین آن ها با مردم فاصله ها ایجاد کرده. امیدوارم این احساس من درست نباشد!

* علی کل حال فاصله میز ریاست جمهوری تا میدان پاستور چهارسال بیشتر نیست!

پ.ن:

سواد چیست؟ چه کسی بی سواد است؟ آن مسئولی که با لباس زنانه از کشور فرار کرد یا آن راننده تاکسی ای که ماشینش شده بود خودروی حمل مهمات؟ تربیت چیست؟ چه کسی تربیت ندارد؟ آن مسئولی که در 88 از فتنه گران حمایت کرد یا آن لبو فروشی که حماسه 9 دی را خلق کرد؟ عقل چیست؟ چه کسی عاقل تر است؟ آن مسئولی که مردم را بی سواد می خواند یا آن مردمی که رخت مسئولیت را به تنش کرده اند؟ ایرانی کیست؟ چه کسی ایرانی تر است؟ آن کسی که دوران جنگ را در دانشگاه های کالیفرنیا گذراند یا چوپانی که گله اش را رها کرد و اسلحه به دست در جبهه ها جان داد؟ ظریف چیست؟ چه کسی ظریف تر است؟ آن مردمی که 8 سال در مقابل تمام قدرت نظامی دنیا مقاومت کردند یا آن مسئولی که با یک موشک آمریکا می شکند؟ روحانی کیست؟ چه کسی روحانی تر است؟ آن مسئولی که با خودروی ضد گلوله رفت و آمد می کند یا آن خوزستانی ای که از دود همین خودرو مسموم میشود؟

شعری که رئیس جمهور باید هر روز مرورش کند!

هنوز هم به گوش می رسد
صدای رهبری که گفت:
مردمان سرزمین
ولی نعمتان انقلاب ملّتند.
گرچه نان زحمتش به گرد پای پولهای تو نمی رسد
ولی
تو تمام هستی ات به برکت حضور رای های اوست
نان تو گره به پای رنج های او
خورده است
آن زمان که توی ناز و نعمت فرنگ
نام دکتری وبال هیکل تو شد
مرزهای کشورم
به خون پاک مردمانی از جنوب شهر
حفظ شد
مردمی که گاه پشت یک بساط ساده ی لبو
به شیشه های دودی پلاک قرمزت نگاه می کنند
و نا امید می شوند
از اعتدال دست های تو
که حق دانشی که مال اوست را
ازو دریغ می کنند
و اقتدار کشور عزیز را
که با نثار جان و مال او به دست آمده
حراج می کنند
و فکر می کنی که مدرکت
تو را شبیه عالمان دهر کرده است
نه!
عاقلان سرزمین من همین پیاده های کم توقعند 

 

زهرا آراسته نیا

جدل بدترین گناه بعد از بت پرستی نزد خداست / ریشه های دوستی مان را خشک نکنیم!

کینه ها در دامان غضب ها زائیده می شوند و غضب ها خود زائیده جدل هایند ، و پایان جدل هلاکت است .1 ، آن قدر پست است جدل که خداوند بعد از بت پرستی از آن نهی می کند " و الْمِراءُ فِی کتابِ اللهِ کفْرٌ "  2 و آن را کفر می خواند ، اینجاست که انسان نباید شهد محبتی را که حالا در دل دیگران تبدیل به عسل شده با جدل به آتش بکشد و جایش تخم بدی بکارد ، که هرچقدر هم این علاقه ریشه داشته باشد سر انجامش خشکی و پژمردگی ست " المراء یفسد الصداقة القدیمة "و شراب ناب چند ساله دوستی را در لحظه ای چنان ترش می کند که دیگر جزء طعم کینه و نفرت نصیب رفیقان نشود ، " سبعةٌ یفسدون اعمالهم، (سابعهم) الذی لا یزال یجادل اخاه مخاصما له " 4 و حالا نه تنها یک پیوند را بلکه اعمال و کردار انسان را هم به فساد می کشاند و چنان تباه می کند ایمان را که سرانجام انسان مجادله کننده را هلاک می کند. نفاق ها و کینه ها از جدل ها آغاز می شوند ، پس فرار کنید از جدل ها... 

*

1. «بحار الأنوار، ج 2، ص 138»

2. «وسائل الشیعه، ج 18، ص 150»

3. «احقاق الحق، ج 19، ص 356»

4. «الخصال، ج 2، ص 348»

شخصیتی دوگانه

نبرد سختی ست ، رو به روی آیینه بایستی و سیلی بزنی به تصویر در آیینه ، کبودیش ، جراحتش و همه چیزش مال خودت است ، اصلا جنگ جنگ درون است ، جنگ آدم با خودش ، جنگ آدم با همسنگرش! ، جنگی که زندگی ما را درگیر یک جهاد کرده ، یک پیکار ، و آن هم جهاد اکبر... ، هر روز از خودم میپرسم ما جهاد اصغر ندیده ها چطور جهاد اکبر را به سرانجام برسانیم؟ جهادی که برد و باختش بدجور زمین گیرمان کرده ، و اما من ، بزرگترین ضربه در این جهاد را به دونیم تقسیم شدن شخصیت خودم می بینم ، بلایی که این کشمکش های درونی سر من آوردند دستی در دست عقاید و دستی در دست ضد عقیده ها ، پایی در زمین حق و پای دیگر در ناحق ، و این دو هر روز من را مانند کش می کشند تا تماما تصاحبم کنند و این وسط بی ارادگی من ، مرا به دونیم تقسیم می کند ، نیمی که خدا را می خواهد و نیمی که لذت های دنیا را. وقت هیأت تسبیح به دست و وقت گناه... فراموش می شود آه ها... وقتی که نیمه سیاهی وجودم را رها می کنم و به سیاهی هیأت می چسبم ، سپاه سیاهی مرا با تمام قدرت می کشد و از هیچ وسوسه ای دریغ نمی کند ، وقتی هم که سر تا به پا در لجن زارهای ظلم و جورهای خودم فرو می روم ، آه و فریاد سوزنده آن ور که اسمش را عذاب وجدان می گذارم سر به زیرم می کند و غرق افسوس و اینجاست که باز چماق بی شخصیتی بر سرم فرود می آید و از این دوگانه بودن شخصیتم خسته می شوم و به خودم می گویم یا اینور باش یا آنور اما امان از اراده ای که در بند هوس ها و شهوت هاست... اراده هست اما در کار خیر نیست... برای زنده نگاه داشتن شب نشینی های دوستانه از خواب و رخت خواب راحت می گذرم اما برای شب زنده داری همان ها بهانه می شوند و این است که می گویم اراده در بند شهوت هاست... من انسانی هستم با شخصیتی دوگانه یک روز نگاهم به همه چیز خدایی ست و روز دیگر لبریز از حرص و طمع و غرور... تنها امیدی که هنوز زنده و سرپا نگه داشته مرا هیأت است... هیأت...

پ.ن:

هستی ما در هیأت است و بی هیئت تنها عدم...