سکوت
سکوتت همچون
بوق ماشین های مانده در ترافیک
روی اعصابم راه می رود!
سکوتت همچون
بوق ماشین های مانده در ترافیک
روی اعصابم راه می رود!
بیدارکننده تر از فریاد می شود...
قیامت اثبات کن
مارمولک تر از من نیست!
تا روی این اختلاس گران 3 هزار میلیاردی کم شود!
از وقتی نگاهت دنبال دیگری ست...
چنان غربتی ست
که وقتی روبه رویش می ایستم
از جمع مستحبات و گناه
تصویر یک خوارجی را می سازد!
لیاقتش همین آب دهانی ست
که همیشه نثارش می کنم!
آبجیوه ی بی مروت!
فاصله ی من تا تو را
در هر ثانیه
رفت و برگشتی طی کند
باید هم آب برود!
باید هم تنگ بشود برای عشق های بزرگی
که در این دلِِ آب رفته جا نمی شوند...
(( دلم برای تو آب رفته که برای دیگری تنگ شده!))
پی نوشت:
چند روزی نبودم ، حالا هستم و دوباره نیستم! زندگی همین است...
که آبرویمان رفت!
همچون مزرعه ایست
که آتش گناه نابودش کرده...
به بهانه ی سیراب شدن می نوشد
پی نوشت: ما زلالترین ها را داریم ولی کو تشنگی؟!
که دنیا به کامت گوارا باشد!
پی نوشت:
حُبُّ الدُّنيا رَأسُ كُلِّ خَطيئَةٍ
حالم را بهم می زند
وقتی میان آغوش می گیری مرا...!
پی نوشت:
همیشه انتخاب آخرت من بودم
کوره ای ست
که ذغال سنگش
محبت است...
سوخت می خواهد
از نوع ترکیبی!
یک قطره از تو
دریایی از من...
ثابت کرد
عشقت به من
شهوتی بیش نیست!
من اهل شعارم
تا شاید روزی
این شعارها انقلابی به پا کند
در وسعت خودشان!