خودش را همیشه برحق می دید

و کارش را درست ،

اشکال از او نبود...

آیینه های شهر دروغگو شده بودند!

پ.ن:

اثر آن ضربه ی سیلی مرا هزار تکه کرد ، طاقت راست گویی یک آیینه را نداشتی ، من غبارآلود بودنم را پذیرفتم اما جای اینکه با اشک هایت مرا بشویی... اول خط گفتم... اثر آن ضربه ی سیلی مرا هزار تکه کرد ، هزار تکه ی غبارآلود!