محبتی که خرج نشود
غافل از آن که
شکلاتی که بماند
طعمه ی مگس ها می شود!
غافل از آن که
شکلاتی که بماند
طعمه ی مگس ها می شود!
فقط قاعده ها عوض شده اند...
عطش دلم را با محبت هایش بر طرف کند...
پ.ن:
1.فقط آغوش توست که آرام می کند مرا...
2. این روزها بیشتر نیاز دارم که باشی ، پس بیا تا دست در دست بیگانه نگذاشته ام...!
خدا دلش که برای بنده اش تنگ می شود
برای مدتی این حال را عنایت می کند!
چشمانم همه جا را سرخ می بیند!
در بانک " خدا "ست!
تا آدم ها اینقدر توجیه برای دروغ هایشان نیاورند!
از همه جدایش می کند...
و
وقتی هم دلی را نخواهد
وابسته ی دیگران ش می کند
روی لب دوستانم " ای کاش... " جاری می شود!
" خدایا دل بیمارم را خودت شفا بده "
و روبه آسمان گرفتم به نیت نماز شب!
" دل شکستن " است...
زیر لب چه زمزمه می کنی...
شاید با تأسفی همراه با دلسوزی زیر لب می گویی:
بر می گردد ، پشیمان می شود ، برمی گردد ، خودش می فهمد آخر... برمی گردد...
اما چرا از من شرم نکرد!
پ.ن:
خدا شرمنده ام...
دردناک تر از گناهان نیست
امیرالمومنین علیه السلام - کافی ج 2 ص 275اینجا ماندن و شعار " ما اهل کوفه نیستیم" سردادن دیگر فایده ای ندارد ، باید جاری شد در کربلا که خاصیت ماندن کوفی شدن است! ، باید راهی میدان نبرد شویم تا به یزیدیان عصرمان ثابت کنیم تهدید خیمه های حسین یعنی چه؟ باید به این حرامیان ثابت کنیم اگر دیروز پدرانشان دست به گره معجرهای زنان اهل بیت بردند امروز دستشان به گره فرش های حرم اهل بیت هم نخواهد رسید چه برسد به نبش قبر ، باید راهی میدان نبرد شویم تا انتقام بقیع را بگیریم ، باید راهی میدان نبرد شویم تا انتقام حُجر بن عدی را بگیریم ، باید راهی میدان نبرد شویم تا انتقام تهدید ناموس خدا را بگیریم ، غیرت عباس را مد نظر بیاور ، اگر عباس بود و کسی چنین جسارتی به عقیله عرب می کرد ، بدنش را در شرق و سرش را در غرب باید جمع می کردی ، بیا راهی شویم تا ثابت کنیم عباس همه ما را از مشکش سیراب کرده ، بیا ثابت کنیم طینت ما از همان خاکی ست که آب مشک های غیرت رویش ریخت ، خاک کربلایی ما با مشک عباس گل شد و حسین معماری ما را کشید کنار پیکر عباس ، بیا که دوباره دفاع مقدسی به پا شده ، دفاع مقدسی که حتی وطن پرستان هم در آن جایی ندارند ، دفاع مقدسی که رزمنده هایش ، مدافعان عقیده هستند ، بیا راهی شویم تا از عقایدمان دفاع کنیم ، اگر راه کربلا از غزه می گذرد باید بدانی که راه غزه هم از راه سوریه می گذرد ، پس بیا خودمان را به حرم برسانیم تا به خیل فدائیان حسین بپیوندیم ، اینجا ماندن فایده ندارد که خاصیت ماندن کوفی شدن است!..
به دست دلم بده
تا باهم پرواز کنیم در آسمان رمضان!
پ.ن:
بیا رفاقت هایمان را تصفیه کنیم!
تا هیچ وقت باور نکند
دوست داشتن هایم را...
از خدا غافل کند ، " بُت" گویند!
پ.ن:
حالا ببین چقدر بُت پرستی کرده ایم؟!
تا سقف خانه هم بالا نمی رود!
سرمایه ی "رفاقت "ماست
که با هیچ شعار قشنگی عوضش نخواهم کرد!
دلم تجویز کرد "آغوش تو را" شبی یکبار!
جایی که هنوز
معبری به سوی آسمان باز است...
لطفا موقع تعریف از خودت
دکمه ی "Caps Lock" وجودت را خاموش کن!\
پ.ن:
"Caps Lock": دکمه ای روی کیبرد است که در تایپ متن انگلیسی حروف را بزرگ می کند!
در کمترین سختی رهایت خواهد کرد!
آینده ی آدم هاست!
پ.ن:
و حتی آینده مهدی را ما خراب کرده ایم! این هم سندش:
«میشد زودتر از اینها اتفاق بیفتد. میشد زودتر از اینها بیایند پیشم. کافی بود که پای قرارشان بمانند و دلشان با هم یکی شود...
اگر (میبینی) این همه تاخیر افتاده، (و من حبس شدهام) دلیلش خود آنها هستند. کارهایی که میکنند و خبرش میرسد دستم...
کارهایی که اصلا توقعش را از آنها ندارم.»1
خدایا تو شاهد باش!
عاشقانه که می نویسیم:
از ما طلب شیرینی می کنند!
از شهدا که می نویسیم:
ادای آوینی را در اورده ایم!
سیاسی که می نویسیم:
بی بصیرت می شویم و تند رو!
تربیتی که می نویسیم:
کسی از ما بی تربیت ها قبول نمی کند!
حرف دل مان را که می نویسیم:
شب هزارتا پیامک می دهند و تماس می گیرند که با ما بودی نامرد؟!!!
از سیدالشهدا که می نویسیم:
فقط مشتعل می آید و می نویسد " آخی..."
این هم از ما قبول نمی کنند!
از دوستی و محبت و رفاقت که می نویسیم:
نظر می گذارند منحرف شده ای ، دلبسته ی آدم ها شده ای!
خدایا تو شاهدی که از همه ی این ها نوشته ام ، می نویسم و خواهم نوشت
اصلا چه برداشتی می کنند برایم مهم نیست!
همین که تو از بازدیدکننده های وبلاگم هستی برایم کفایت می کند!
( یارفیق من لارفیق له )
از زیادی رفت و آمدها در این دل
غبار تنهایی و غربت به پا خواست
عاشق "مصلحت" را جزء رسیدن به "معشوق" نمی داند.